سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مردم دنیا همچون سوارانند که در خوابند و آنان را مى‏رانند . [نهج البلاغه]

 
همراه زندگی

i کوثر

سه شنبه 87/4/4 ساعت 9:2 عصر

 

همه این ها را الان یادم افتاده – توی اتوبوس –

مدارک را که به سفارت دادم ... بی صبرانه خودم را به ترمینال رساندم

و از اولین تعاونی برای اولین اتوبوس بلیط گرفتم

چقدر خوب بود یه ربع دیگه اتوبوس راه می افتاد

از فرصت استفاده می کنم و زنگی میزنم

 

آه آه صدایت بی تاب ترم می کند

خدای مهربانم !  من چگونه خواهم مرد؟

عزیز دلم بهشت را هم اگر بی تو بدند نمی خواهم

..

هوا حسابی تاریک شده دیگر نمی بینم روی کاغذ چه می نویسم

چراغهای بالای سرم هم خراب است روشن نمی شود

 

ولی اخر حرف های من تمام نشده است

...

برای شام نگه می دارند

 

نمازم را می خوانم وگوشه ای پیدا می کنم و می نویسم

 

چقدر این بیقراری و پریشانی را دوست دارم

تا خود صبح با تو حرف خواهم زد

با این که در این چند ساعت گذشته چشمانم بسته بوده ولی لحظه ای خوابم نبرده است

 

درهای اتوبوس را چه زود باز کردند

ولی من هنوز دارم می نویسم

معده ام از گرسنگی مچاله شده است و به ستون فقراتم چسبیده

 

عین آن روزه های بی سحری ام تنگ غروب و اذان

 

خب داشتم از سوره کوثر می گفتم که اینجا رسیدم

 

هر وقت می خوانمش حواسم پرت می شود

می گویم : هر شاید هر کسی را کوثری باشد!

کوثر رسول خدا، زهرای اش بود ... و کوثر من توی

-در مثل که مناقشه نیست؟-

اصلا وقتی کوثر میخوانم دیگر نمی توانم در قنوت دعا کنم و چیز دیگری از خدا بخواهم

 

می گویم ناشکری و زیاده خواهی است

 

وقتی خدا تو را به من داده ....  دیگر چه نداده که از او بخواهم؟!!

هان؟!؟

 

به فصل لربک و انحر که می رسم

 

دوست دارم خودم قربانی ات باشم ... خودم فدایت شوم ... همه وجودم را نثارت کنم

 

گرچه همه وجودم هزاران بار فدای تو شده

این جسم اوراقی را فقط تو سر پا نگه داشته ای تا باز هزاران بار فدایت شود

 

قبل تر ها وقتی از شدت سردرد نزدیک به موت بودم و اورژانسی می شدم

با تزریق یک آمپول دی پیرون زنده می شدم... شاید حتی 5 دقیقه هم طول نمی کشید

 

الان مدت هاست که دی پیرون من تویی

قوی ترین مسکن همه دردهایم تویی

 

راستی یادت می آید مدت هاست دیگر نیازی به مسکن ندارم؟!!

مسکن در خوبنم جاری است

آخ که چقدر معتاد تو هستم!!!

 

می بینی از شدت پریشانی پرت و پلا می گویم

آخر کم آورده ام

 

واژه کم آورده ام

 

میدانی؟ مجبورم

 

چراغها را خاموش کردند تا مردم بخوابند

موبایلم به دادم رسید و بقیه حرفهایم را ضبط کردم

بعدا می نویسم آن ها را

 

 

 


نوشته شده توسط: همراه زندگی

نوشته های دیگران ()


i ْلیست کل یادداشت های این وبلاگ

 بالاخره پیداش کردم
کوثر 1
کوثر
روز بانو
پسر عموی مظلوم
[عناوین آرشیوشده]


خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
12158

:: بازدیدهای امروز::
12


:: بازدیدهای دیروز::
0


:: درباره خودم ::

همراه زندگی

:: لینک به وبلاگ ::

همراه زندگی

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من ::

قصه عشق

:: آرشیو ::

خانواده

:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو

:: خبرنامه ::